خوزنا : دلدادگي‌ها و انعكاسش در ترانه‌هاي عاميانه
پنجشنبه، 24 تیر 1400 - 23:10 کد خبر:110094

مريم مفتوح_اين مطلب كه از كتاب دزبانان انتخاب شده است،گوشه چشمي دارد به سجايا و كنش‌هاي رفتاري مردم دزفول در مقطعي از تاريخ از منظر نگاه به  رفتارهاي اجتماعي.كه به مناسبت  اول ذي الحجه روز پيوند ازدواج حضرت امام علي (ع) و فاطمه ي زهرا (س) و روز ازدواج

 

دلدادگي و عشق همواره در بين همه‌ي جوامع جايگاه ويژه اي داشته است. و هميشه و در همه حال برقرار بوده، اگرچه در برخي جوامع همچون تابو به آن نگريسته اند اما هرگز نتوانسته اند از بينش ببرند و يا جلوي بروزش را بگيرند. عشق، محبت و تمايل به جنس مخالف از نياز‌هاي ذاتي آدمي است كه در دوران جواني به اوج خود مي‌رسد. در حقيقت اگر اين تمايل بشري نمي بود هيچ پيوندي شكل نمي گرفت و نسلي ادامه پيدا نمي كرد. اگر چه معمولا بزرگتر‌ها عشق و دلدادگي را براي پسران خود نمي پسنديدند و تمايل شان به وصلت بر اساس رسوم و مطابق با سليقه‌ي خودشان بوده، اما هيچ گاه هم نتوانسته اند كاملا مقابل آن قدعلم كنند.

ناگفته نماندكه از سوي بزرگ تر‌ها و اكثريت مردم اين دلدادگي‌ها عيب و زشت بود، و همواره با ديدي سرزنش آميز به اين پديده نگاه كرده و تا آنجا كه درتوان داشته اند در اين زمينه مخفي كاري مي‌نمودند.

 ازسويي ديگر به واسطه حجب وحيا، كم رويي وخجالتي بودن، ضعف در روابط اجتماعي مناسب ،و از همه بالاتر رعايت شرعيات و پاي بندي به سنت ‌ها و رعايت احترام به بزرگ ترها باعث مي‌شد اگر عشق و دلدادگي هم بين دو جوان فاميل و يا همسايه پيش مي‌آمد به ندرت مي‌توانستند آن را بروز دهند و يا به صراحت به زبان بياورند و مجبور بودند احساس و آرزوي خود را پنهان كنند و دائم به دنبال بهانه اي باشند تا معشوق خود را در گوشه و كناري ملاقات كرده و يا نامه اي توسط دوستي با صد خواهش ورشوه به دستش برسانند و دلتنگي خود را با بيان اشعار و جملاتي به معشوق دلبندش گوشزد نمايند.

لذا در چنين مواقعي براي دو دلداده و عاشق چاره اي نمي ماند جز اين كه عشق شان مخفي بماند و عاشق و معشوق دلدادگي خود را پنهان كنند وگاه در فراق هم بسوزند و دم برنياورند و يا به فكر فرار افتاده رسوايي را به جان بخرند. به گوشه اي از اشعار عاميانه اي كه در اين مورد در ادبيات فولكلوريك  دزفول به يادگار مانده است اشاره مي‌كنيم.

               دِگَه طاقَت                  اَ كُجام     

               هَر شُو عَكسِت          بِه نُوهام 

              عَرسِ رِيزوُم               اَ تيِ يام

 معني: ديگر طا قتم كجا بود « بي صبر وبي قرارم » هر شب عكس تو روبروي من است «و در فراغت» اشك از چشمانم سرازير است.

 

               بِيُو روُوِيم باغِ قَلاق (1)             تو گُل چِنِي مُو پَرپَراق

            بِيُو روُوِيم باغ  كَوِي (2)              تو گُل چِنِي مُو اَشرَفي

 

به معني: بيا تا با هم به باغ كلاغ برويم در آن باغ باصفا «در كنار هم و با هم قدم بزنيم آن گاه » توگل بچين ومن «برايت » برگ انگوربچينم .(تا مادرم با آن ها براي تو دلمه ي برگ انگور درست كند)

«اصلا» بيا «تا با هم »به باغ كاهو برويم «در آنجا دركنار هم قدم بزنيم» تو گل بچين ومن به پاي تو سكه‌ي طلا مي‌ريزم .

          بِيُو روُ وِيم  كَتا  دُووَه (3)              ‌تَرسُم كَسِي مارتَه گُووَه

 

به معني: بيا «تا با هم» به كت‌هاي دووه برويم اگرچه ترس اين را دارم كه كسي ما را ببيند و به مادرت خبر دهد. چقدر عالي مي‌شد اگر بدون ترس و واهمه (از ديده شدن) مي‌آمدي تا دست در دست هم به ساحل رودخانه‌ي دز مي‌رفتيم، دركنارهم قدم مي‌زديم و بي خيال همه چيز لحظاتي را دركنارت سرخوشانه سپري مي‌كردم)

 

       تَقصِير مَارِ تُونَه                                 هِي تُونَه رَنگيِنِه كُونَه / بِكُنَه   

        تُونَه رَنگيِنِ كُنَه                                دَردُومَه سنَگيِن كُونَه / بِكُنَه   

        زُلفِتَه چِين چِينِ كُنَه                        تِي يَاتَ مِيشِي كُونَه  /  بِكُنَه    

        مُو كه مُوردُم سي تِي يَات                 هِي دِلُوَمه خِينِ كُونَه /  بكُنَه 

 

به معني: (اي دختر من دلباخته‌ي تو هستم، مادرت مقصر است كه تو را كه زيبا هستي، بزك و آرايش كرده، زيباتر مي‌كند. و با اين كار درد من را (در فراق تويِ زيبا رو و با حيا) سنگين‌تر مي‌كند.

(مادرت) گيسوانت را پيچ و تاب مي‌دهد و بر چشمانت سرمه مي‌كشد. چشماني كه من براي شان مي‌ ميرم.(مادرت نمي داند كه با اين كارهايش) مرا دل­خون‌تر مي‌كند.

 

پاورقي:

[1] باغ قلاق : باغ كلاغ.  به دليل لانه كردن كلاغ‌ها برشاخه‌هاي بلند و پرپشت درختانش، بدين نام شهرت يافته. در گذشته‌ها اين پرنده به وفور در شهر دزفول افت‌مي شد. وجود لانه‌هاي آن‌ها بر پشت بام‌هاي قديمي، شكاف ديوار، خانه‌هاي مخروبه و...  و حتي نامگذاري محله "قلاق بازون"گواه بر وجود اين پرنده و حتي حضور استاداني در تربيت كلاغ است. همچنين نامگذاري فاميل بعضي خانواده‌هاي دزفولي  به نام اين پرنده باهوش (( كلاغ زاده/ قلاق زاده)) نيز دليلي ديگربروجود اين پرنده در شهر دزفول بوده است.(كتاب گذري گذرا در محلات دزفول، احمد افشاريان زاده)

هدف از پرورش و تربيت كلاغ ازبين بردن حيوانات موذي در مزارع و باغات بوده وافراد بسياري در دزفول مهارت خاصي در تربيت كلاغ داشته و آن‌ها را اهلي‌مي كرده اند. از 40نوع كلاغ در اين راستا‌مي توان نام برد. مانند تربيت  كلاغ نوك دراز  كه به منظور شكار موش ، گِرزَه و.... ويا كلاغ نوك پهن كه مخصوص شكار عقرب و رتيل و... بود. عدم وجود هر گونه امكانات رفاهي در زمان‌هاي گذشته و سپري كردن اوقات بسياري از روز وشب در ميان انواع درختان در هم تنيده و زمين‌هاي زراعي ، وجود پرنده اي چون كلاغ به مثابه ي  ابزاري  در كنار ساير ابزارها ساده  چون داس و قيجي و.... در دست كشاورز جهت مصونيت  خود و كشت وزرعش بود. همين امر  نياز به وجود چنين شغلي را در دزفول توجيه‌مي كرد به طوري كه  قلاق بازان يعني همان تربيت كنندگان كلاغ محله اي  مخصوص در دزفول را به خود اختصاص داده بودند.(به نقل از حاج احمد افشاريان زاده)

2 دره كوي :   در پايين شهر دزفول كه مدخل ورودي به دشت دزفول و ابتداي زمين‌هاي كشاورزي است سبزي كاري رايج بوده، همينطور كه امروز در حاشيه شهر ملاحظه‌مي كنيم. در خيابان شهيد محمد منتظري (ششم بهمن سابق) حد فاصل خيابان انقلاب با شيب تند و دره گونه اي كه داشته، الي ابتداي خيابان حبيب بن مظاهر ( ورودي كوچه "اُه ريت تي يون") سبزي و كاهو كشت‌مي شده كه از "قمش سركنده"‌مي توانسته آب مورد نياز خود را تامين كند. اين نقطه ي دره مانند "دره كوي " نام داشته."سمت چپ كوچه ي خيابان دانش بازارچه كشاورز كلا دره ي كوي بوده كه در جوار دره ي حجمه ونون قرارداشته است "( كتاب گذري گذرا بر محلات دزفول، احمد افشاريان زاده)

3 كَتا  دُووَه : نام قسمتي از ساحل غربي  رودخانه دز حد فاصل بين پل باستاني و پل جديد در شهر دزفول‌مي باشد كه غارها يي دست كند به نام كت ،رديف به رديف در كنار هم داشته ودر تابستان محل استراحت ، تفريح و آب تني مردم بوده  و اكنون نيز بعضي از اين غارهاي دست كند موجودند.

 

 

 

كتاب دزبانان / مؤلفان : محمد حسن روانبخش انصاري ، مريم مفتوح /كنكاشي در اثار تاريخي، آداب ،و فرهنگ مردم دزفول ،انتشارات اسرار علم ،نوبت چاب : اول-1398