خوزنا : ضد شهر/فاضل خميسي
پنجشنبه، 22 تیر 1396 - 23:38 کد خبر:67608

ضد شهر

پيرزني كه هنوز چسب  سوزن سرم وصل شده روي دستش حكايت از ناخوشي و يا شايد بستري بودنش ميكرد ،بهمراه تنها دخترش كه او هم حال خوشي نداشت ، و تنها با مقرري بهزيستي و يارانه روزگار ميگذراندند ، و مثل دو قلوهاي بهم چسبيده  روزي از هم جدا نميشدند ،  اينبار،جلوي در بيمارستان گلستان  ايستاده بودند ، دختر پشت مادرش پنهان شده بود ، پژويي جلوي پاي آنها ايستاد ،
---سه راه  (منظور سه راه خرمشهر بود)
راننده گفت : دربست!!-
-- نه!!
پرايدي ماشين بعدي بود‌.
-- سه راه!
اينبار راننده ؛ با دلسوزي گفت : اينجا دم بيمارستان است ، كسي خطي نميبرد ،بايد بگوييد ؛ دربست!!
-- پيرزن ناي حرف زدن نداشت ؛ مجبور بود كه خطي برود ؛حتي حالا كه سل دارد ،
 غيرتش  نميگذاشت كه دخترش با راننده ها صحبت كند ؛ چون ديده بود كه بعضي رانندگان براي خانمهاي جوان  آدرس را هم نميپرسند ، و سريعا آنها را سوار ميكنند، هرچند عباي رنگ و رو رفته دختر و رنگ پريده صورت، با آن اخم بزرگ ناشي از نداشتنها ، دل هيچ كس را نمي ربود، اما بالاخره دخترش جوان بود و هنوز مجرد !!!
  نميدانم كه چرا در جلوي بيمارستانها و روزهاي باراني و يا خاكي و يا خيلي گرم و تقريبا در تمام ايام اينچنيني كه سختي و مررارت همراه مردم است ،تاكسي ها و مسافر كش ها دربست ميشوند ، و درست وقتي به كمك هم نياز داشته باشيم ؛اين نياز ،محل سؤاستفاده ميگردد..
     بگذريم....
مدتها فكر ميكردم ، شهر معني مدرنيته ميدهد، ساختمانهاي بزرگ و بيشمار جمعيت انبوهي كه در تكاپو هستند و رفاه و آسايش ناشي از اختراعات و ابداعاتي كه در زندگي روز مره بشر وارد شده است ، اما غافل از اينكه اين مفاهيم صورتهاي شهرند و معاني شهر  رفتارهاو تعاملات بين انساني و جانداري جاري در اينگونه سخت افزارهاست، شهر در واقع فرصت هاي برابري نمود استعدادها و پرورش فضيلت هاي انساني است،
بسياري قبل از اين فكر ميكردند كه روستا همان ضد شهر است ، و جمعيت كم و شغل كشاورزي از شاخص هاي اصلي تضاد با شهر است ،در صورتيكه روستاها مكمل و پيش درآمد شهرند، شهر مفهوم سياسي و اخلاقي دارد؛هر كه چند كاركردهاي شهري؛ صنعت؛ تجارت و توليدي باشند ، اما نوع اداره شدن و اخلاقيات حاكم، محصولي بنام شهر يا ضد شهر را ايجاد ميكند...
در زندگي مدني ،اجازه رشد براي همه فراهم است ، و جايي براي انديشيدن خودمحورانه و يا قوم محورانه نه تنها وجود ندارد بلكه از اسباب هلاكت زندگي شهري بشمار ميآيد؛ در شهر تعارض در منافع با عقلانيت مدارا قابل حل است ،و در كنار مجال به خود به ديگران هم مجال داده ميشود،
     در زندگي ضد شهري صاحبان قدرت با آميزش به ثروت ،موجب نابرابري و فقر ساختاري ميشود ، و سعي ميكنند منافع اقليتي به هزينه اكثريت پرداخت شود ، و تا آنجا پيش ميروند ،كه با تبليغات و دستكاري در نظام معرفتي و انحراف اذهان گفتمان خود را صبغه حقيقت ببخشند ،اما در واقع نمودهاي خروجي رفتارهاي اجتماع و فشل شدن روابط انساني بخوبي، فرهنگ سياسي جاري را در اينگونه مناسبات  به چالش فرا ميخواند ،
در شهر ؛ مبادله و چرخش آزاد اطلاعات، رعايت حقوق شهروندي و امكان ورود گروه هاي رقيب در رقابت براي كسب مناصب سياسي و اجرايي ،تعبيه مسيري مطمئن براي مشاركت شهروندان در تصميم گيري ،نقد و كنترل مردمي  و تقويت ساختارهاي مردم سالارانه موجب تعريف صحيح يك اجتماع شهري ميشود.
نبايد از مطالبات مردم واهمه داشت ، و نبايد به بهانه گرايشات سياسي و ديني مردم را به زندانيان فرقه اي تبديل كرد ، و يقين  داشت كه ،عباي رنگ و رو رفته آن دختر و نااميدي و سختي زندگي آن مادر با درايت و مهرباني و تفكر شهري هيچوقت بوجود نميآمد...

   فاضل خميسي