خوزنا : من و اميرعلي نجار
جمعه، 23 تیر 1396 - 17:24 کد خبر:67640
من و اميرعلي نجار
اميرعلي نجار روز يكشنبه 18 تيرماه به دنيا آمد وزندگي ما را به سه نسل جامعهشناختي تقسيم كرد. من رسماً بابابزرگ شدم. دو گهواره فلزي دههي چهل و پنجاه متعلق به پدر و مادربزرگش با همان زنگولههاي آويزان از ميلهي افقي كه همواره چشممان بهسوي چرخشهايش و گوشمان به صدايش آشنا است؛ و ما و ديگر برادران و خواهرانمان را در آنها خوابانيده بودند، براي او آماده كرديم تا در دههي پاياني سدهي 1300 بر آخرين بستر باقيمانده از سنتهاي قديم با ناز و كرشمه بخوابد. اين تمام آن چيزي است كه نسل من به اميرعلي به ارمغان سپرده است؛ و اشعار و آوازهاي كه اولين مدرسهي هنر متعالي بود كه مادران براي ما ميخواندند. موسيقي مملو از عشق، ترس، اميد، حسادت، تفاخر، شادي، نشاط و حزن و اندوه در هنگام قنداق (القماط)، در هنگام شير دادن (الرضاع) و در هنگام خواباندن در گهواره (الكاروك) نخستين ادبيات عاشقانهاي است كه نثار ما كردهاند. امروز هيچ ايراني عرب بهجامانده از دههي 30 به بعد يافت نميشود كه وقتي «دِلِلّول» را بشنود بياختيار اشك نريزد و سر بر بالين امنترين، پاكترين و زيباترين دامن بشريت يعني دامن مادر در آرامشي بيمثال نه غنوده باشد. در «دِلِلّول» مادر چون سپري در برابر دشمنان فرزندش ايستاده است. او نه به غذا و نه به پول فرزندش چشم دوخته است. او عظمت و شكوه فرزندش را آرزو ميكند.
دِلِلّول يمَّة يالولد يبني دِلِلّول/ عدوَّك عليل وساكِن الـﭽول/ يابني أنا لا اريد من جِدرَك غموس/ ولاريد من جيبك فلوس/ رِدْتَك أنا هَيبة وناموس
جامعه چون كارخانهاي كه بهوسيلهي تفاوتهايش نفس ميكشد؛ در امتداد و استمراري ابدي حركت ميكند. نسلها در پي هم ميآيند و ميروند. سدهي 1300 با تمام حوادث و رويدادهايش، تاريخي سترگ بر اين كشور رقم زد. در اين سده به درخت ايران سنگ زدند، شاخههايش را شكستند، تبر بر تنهاش كوبيدند، ثمراتش را به يغما بردند و لكن دوباره جوانههاي تروتازه از اين درخت كهنسال روييدن گرفت تا ايران و ايراني با تمام اقوام، مذاهب و گوناگونيهاي جغرافيايي، فرهنگي و اجتماعياش جاودانه و سربلند بماند. دههي 1310، نسل بنيانگذاران، نسل كودتا و قيام 15 خرداد. دههي 20 نسل همراه با نسل انقلاب و جنگ.
دههي 30 نسل انقلاب اسلامي. دههي 40 نسل جنگ تحميلي. دههي 50 نسلي كه خاطرات مؤثر از جنگ تحميلي دارد، دوران تغيير و محاصره اقتصادي را به ياد ميآورد. اين نسل آخرين بازمانده نسل سنتي ايران است. دههي 60 كه خاطراتي از جنگ تحميلي ندارد، نسلي كه آغازگر دوران جديد شده است. عصر كامپيوتر، اينترنت و تحولات شديد اقتصادي و فرهنگي، نسل رشد مواليد و جمعيت ايران، نسل نيمكتهاي چند نفره، نسل كمبود معلم و كلاس درس، نسل سختي كنكور و افزايش سالهاي زياد پشتكنكوري، نسلي كه امكان ازدواج و كار آبرومند ندارد و نسلي كه بيشترين طلاق را تجربه ميكند. دههي 70 فرزندان ما دههي چهليها هستند. نسلي كه با تمام تواناييهايش بيكار و افسرده است. ما به خاطر حضور در جنگ تحميلي نسل طلبكاريم و آنها مطالبهي حقوقشان را از ما ميكنند؛ و ما نيز سر در گريبان نه كاري ميكنيم و نه كنار ميرويم.
نسل دههي 80 را نميشناسيم. چراكه اگر درگذشته تفاوتها هزار سال يا صدسال طول ميكشيد، امروز به حدود 5 سال رسيده است؛ بنابراين نميتوان انتظار داشت كه دهه 80 همانند دهه 70 باشد. در غير اين صورت جامعه ميميرد؛ و اميرعلي تا ليسانش را بگيرد و سربازي برود ميشود 25 سال و در اين پهناي عمر يك نسل با حركت شتابندهي جامعهي ايراني، من چيزي جز همان گهواره فلزي خودم براي او ندارم. من حتي محيطي براي زيست سالم او بهجا نگذاشتم. منابع كشور را به بدترين شكل ممكن مصرف كردم و توسعهاي درخور او ايجاد نكردم.
اين روزها صداي گريه اميرعلي در خانهي ما چون يك نقد مشفقانه بر منِ دههي چهلي هست كه ايران بايد در مدار توسعهي پايدار قرار گيرد. ايران متعلق به همهي نسلهاي آينده است. كشوري با منابع خدادادي فراوان، توسعهاي درخور فرزندانش ميخواهد.
اهواز – لفته منصوري