خوزنا : ازمنظري ديگر واگويه اي اززبان مادر شهيد مدافع حرم
پنجشنبه، 7 دی 1396 - 20:34 کد خبر:74152


ازمنظري ديگر واگويه اي اززبان مادر شهيد مدافع حرم
 
براي هزارمين بار نگاهت مي كنم .
يادت مي آيد نشستن برطاقچه ي اتاق را چقدر دوست داشتي؟
مي نشستي و دستهاي كودكانه ات را باز كرده اراده ي پرش داشتي و آن گاه به آغوشم مي پريدي، وازشوق چنين پرش و پروازي خنده اي نمكين برپهناي صورت زيبايت نقش مي بست ،ودل مرا تا بلنداي خوشي ورضايت مي برد.
اكنون نيز نشسته اي بر طاقچه ي همان اتاق ، اما اين بار در قاب عكس ...قصد واراده ات را عملي كردي
اين بارنيز پريدي اما نه درآغوش مادركه به آغوش امن و امان الهي .


با همان خنده ي نمكينت كه اين باربرپهناي صورت مردانه ات نقش بسته بود .
اين بار نيز خنده ي زيبايت دل مرا بُرد ولي نه تا بلنداي خوشي ورضايت ..
كه تا بلنداي تسليم و ارادت ..
هنوز طنين صداي مردانه ات گاه ِرفتن در گوشم مي پيچد :
مادر دعايم كن ...
ومن مي دانستم كه دعايت ازمن ، دل كندن از توست.
توبال پرواز گشودي ورفتي و من بارمصيبت بردوش كشيدم و ماندم.
مصيبت سنگين است وكمرشكن .....همه مي دانند


تلخيش , سختيش , حزن واندوه ش , دردش ورنجش و..
نمي توان هيچ چيزش راحاشا كرد...
اما توآموختي به من كه نگاهم به راهت چگونه باشد..
آري فرزندم اين بار نيز تو آموزگار من بودي
وازمنظري ديگرديدم آنگونه كه آموختي يم.
ديدم...در روزي كه چشن پرواز تو بود .همه به استقبالت آمده بودند وبه بدرقه ات .
زيباييش,عظمتش,حُسنش,شكوهش.. باوركردني نبود
در همراهي و همدردي سراسري مردم.... زيبايي موج مي زد.
دربرپايي مجالس دعاخواني وذكروتوسل به نيت تو و صبر من عظمت قدعلم مي كرد.
ودراهداء شاخه هاي معطرگل سرخ نثار پيكرنشسته بر شانه هاي مردم ،حُسن جاري بود.
درقرق شبكه هاي اينترنتي به مدت چندروز باانتشارپيام هاي همدردي وهمبستگي وتاسف وتأثر وتسليت.
درحضور جوانان عاشق وكم سن وسال همچون خودت ،شكوه راست قامت گشت.
وهرجا نگاه مي كردم اين تو بودي در كنارم چون كوهي ايستاده.
چنين بود كه :
دل موج مي زد ازوجوددرياي پرخروش همدلي ها.
دل غمزده,جان مي گرفت از پُرشدن فضاي خانه هاي تمامي ايراني ها ، از تكرارقصه ي جوانمردي ، ايثاروفداكاري تو.
حال رفته, احسن الحال مي شد از اين همه همكاري ومساعدت همگاني.
زبان گويا مي شد از سرودن شعر شور و شعور .
چشم، عظمت درنگاهش نقش مي بست ازشوق ديدن چشمان منتظر ونگران تمامي هموطنان .
و زبان شاكر مي شد ازلطف بي پايان الهي در نزديك شدن دلها ، يكي شدن جانها و مشت شدن دستها واستوارماندن گام ها
فرزندم....
توگويي تكثير شده بودي ...
آمدي محكم تر وپرصلابت تر از دفعات قبل
دوباره مرا در آغوش كشيدي ، و بردستانم بوسه ي مهر زد ي ، واين بار نيز براي آرامش ،امنيت ،وصلابت دوستان ويارانت و
هموطنان وهم كيشانت
و همه ي مظلومان وستم ديده گان جهان ....
اذن رفتن طلبيدي.....

توسط: مريم مفتوح