خوزنا : مخالفت شهاب‌حسيني با انصراف از چشنواره فجر
پنجشنبه، 26 دی 1398 - 20:13 کد خبر:86429

در پي اعتراض جمعي از هنرمندان به اتفاقات رخ داده اخير و انصراف آنها از سي و هشتمين جشنواره فيلم فجر، شهاب حسيني، بازيگر سينما، با اين اقدام مخالفت كرد و آن را ضربه‌اي به عرصه فرهنگ، هنر و سينماي كشور دانست.

به گزارش  خبرآنلاين،پس از انصراف مسعود كيميايي از حضور در سي و هشتمين جشنواره فيلم فجر، بسياري از هنرمندان سينما، نسبت به اين تصميم، واكنش‌هاي موافق و مخالف نشان دادند.

شهاب حسيني، تنها بازيگر ايراني كه موفق به كسب جايزه از جشنواره كن شده است، از جمله سينماگراني است كه موافق انصراف هنرمندان از جشنواره فيلم فجر نيست و اين كار را باعث دوري و دو دستگي بيشترِ جامعه هنري مي‌داند.

او در اين زمينه پيامي را منتشر كرد و در آن نوشت:

« دوستان هموطنان، همدردان. مردم رنجيده و رنجديده. روحمان آزرده و دلمان شكسته مي‌دانم.
اعتمادمان سلب شده و حال عمومي ما را به اين روز درآورده. در همين سرزمين زيستم و چون شما نيك مي‌دانم.
اما اين را نيز مي‌دانم كه روزگار امروز محصول غلبه هميشگي احساسات، بر عقل و منطق ما در همه ادوار تاريخ و در همه سطوح اجتماعي و فرهنگي است.
وارث يكي از بزرگترين گنجينه‌هاي تاريخ و ادبيات در جهان هستيم در حالي كه در زندگي روزمره‌مان نهادينه نشده و نمودي ندارد.
برخورد احساسي ما درباره آينده شخصي و اجتماعي‌مان مانع از درخشش آفتاب آگاهي و عقلانيت در زندگي‌مان شده.
تا آنجا كه اول عمل مي‌كنيم، بعد فكر مي‌كنيم و چه بسيار كه فكر نكرده عمل مي‌كنيم. فرماني در دست احساسات برخاسته از عجله در همه چيز، در تصميم گيري، قضاوت، اظهارنظر، گرايش و واكنش.
وقت آن نرسيده كه بيش از پيش از چاشني تامل و تفكر و تعقل بهره ببريم؟
درباره سياست‌هاي كلان مملكتي چون از دانش كافي برخوردار نيستم، صاحب نظر هم نيستم و بعيد مي‌دانم نظر شخصي‌ام، تاثير چنداني بر روند وقايع داشته باشد. هرچند عيان است نسبت به دو دهه قبل، بيشتر از غلبه احساسات بر منطق رنج مي‌بريم. اما در حيطه حرفه‌اي خود گاهي ناگزير از ذكر مطالبي هستم.
در احوالات مواج و گل آلود. كم نيستند موج سواران و ماهيگيران آب گل‌آلود. با عشق و ارادت به تمامي خانواده‌هاي داغدار وقايع اخير به خصوص عروجيان هواپيماي مسافربري، لازم به ذكر مي‌دانم، سقوط سهمگين ديگري تهديدمان مي‌كند و آن، سقوط از مرز استانداردهاي رفتاري در جامعه است كه اين روزها در انواع مختلف شاهد آن هستيم؛ از صفحه تلويزيون گرفته تا سطح و عمق جامعه در فضاهاي حقيقي و مجازي.
دوستان! شايد در حال حاضر شرايط فعلي متناسب اين مطلب نباشد اما عملكرد تعدادي از همكاران كه بعضا در پشت آن انگيزه‌هاي شخصي فراوان موج مي‌زند، اين واكنش را طلب مي‌كند.
جشنواره فيلم فجر جداي از نام و مناسبت برگزاري آن، به لحاظ تكنيكي، همواره تنها جشنواره رسمي كشور تلقي مي‌شده كه شايد كليه سياست‌هاي سينمايي سال بعد از خود را اعم از نوبت اكران آثار، سياست‌هاي توليد، روش و خط مشي سينما را رقم مي‌زده و از اين بابت همواره مورد توجه سينماگران در بخش‌هاي مختلف و محلي جهت ارائه، كشف، رشد و پيگيري فعاليت حرفه‌اي قلمداد مي‌شده. لذا حضور در آن همواره براي فيلمسازان داخلي حائز اهميت بوده.
هر ساله هم شاهد استقبال گسترده مردم و خاصه مخاطبين سينما بوده و طي سال‌هايي كه از آن گذشته، رقم زننده بخش قابل توجهي از تاريخ سينماي ايران بوده كه مسلما مانند بسياري جشنواره‌هاي ديگر در دنيا متوليان دولتي داشته.
حال تعدادي از همكاران بناي اعلام انصراف از جشنواره گذاشته‌اند.
با احترام به تصميم شخصي آنان، نسبت به آن نقدي دارم كه عرض مي‌كنم. اولا اين حركت دامن زدن به افتراق جامعه به خودي و ناخودي است و اين در حالي است كه جامعه و مردم بيش از هر زمان ديگري به همبستگي و دلداري يكديگر نيازمندند.
اين رفتار حتي در ميان هنرمندان و طرفداران و مخاطبينش نيز شكاف عميق و شايد جبران ناپذيري ايجاد كند كه به صلاح هيچ كس نيست.
و اين تصور كه كساني كه ترجيح به انصراف نمي‌دهند، همدرد و شريك حال مردم و جامعه نيستند و موضعي مغاير با مردم دارند، سخت اشتباه است.
حق يك فيلم با تمام مشقات و مشكلاتي كه در راه ساخته شدن دارد، هست كه ديده شود و در مناسبتي رسمي مورد ارزيابي قرار گيرد. اين موضوع از بابت انگيزه تمامي عوامل يك فيلم با سرنوشت هنر سينماي كشور، ارتباط مستقيم دارد.
چه بسا كه طي دهه‌هاي گذشته، چنانچه نيم تمركز سياسي و نظامي كشور را اگر صرف ساختن فرهنگ سينما به قدرت هماوردي با هاليوود مي‌كرديم، شايد امروزه با تكيه بر غناي تاريخي و فرهنگي و ايماني كه از آن برخورداريم، نيمي از جهان را به مرام و آيين خويش درآورده بوديم.
بماند!
در نهايت قرباني شدن فرهنگ و هنر دست كمي از فجايع ندارد.
دوم اينكه جشنواره تماما امكان بدل شدن به يادواره‌اي براي تقديم شدن آثار به از دست‌رفتگان مدت اخير و زنده نگه‌داشتن ياد آن‌ها را داراست و تريبوني براي بيان رساي احساسات و همدردي با دردمندان.
يادواره‌اي كه رنگ و بوي ياران از دست رفته را به خود بگيرد و تبديل به مراسمي براي گراميداشت و زنده نگه‌داشتن شكوه يادشان باشد.
لذا اين بنده كوچك بدين وسيله اين حركت را تاييد نمي‌كنم و آن را گامي در جهت همدردي تلقي نمي‌نمايم.
هنر و فرهنگ حق مردم هر سرزمين است و در هر محفلي و تحت هر عنواني كه مجال بروز و ظهور پيدا كند، تاثيرگذار جامعه خويش خواهد بود، اي كاش نيت هاي‌مان هم خالص باشد و بنا به صلاح شخصي خود في‌المثل ترس از بزخورد تحقيرآميز مخاطب با فيلم‌مان به سياق و روال ادوار گذشته، پشت احساسات پاك مردم قايم نشويم.
اوست يگانه حي و حاضر و ناظر.
هم قصه نانموده داند،
هم نامه نانوشته خواند.»