يك روانشناس باليني گفت: والدين سختگير از هر موقعيتي براي آموزش به فرزند خود استفاده ميكنند و اكثر اوقات، فرد را مورد مقايسه قرار ميدهند و حتي دست به تنبيه فرزند خود ميزنند، نتايج اين رفتارها در بزرگسالي به شكل اختلالات رواني خود را نشان ميدهد.
«افشين رستمي» در گفتوگو با ايسنا اظهار كرد: مهارت فرزندپروري يك دانش است و والدين بايد به اين دانش واقف باشند، براي زمينه سازي رشد مناسب فرزندان، ايجاد رابطه امن و روش فرزندپروري پايدار و همسان توصيه ميشود.
اين روانشناس باليني گفت: علاوه بر مهارت فرزندپروري، ارتقاء روابط و ارتباط كودك و والدين در خانواده وقتي ايجاد ميشود. مهارتهاي ابراز احساسات و مديريت تعارض در خانواده رشد پيدا ميكند. در نظام خانواده بايد حد و مرز وجود داشته باشد.
رستمي افزود: والدين سختگير از هر موقعيتي براي آموزش به فرزند خود استفاده ميكنند و اكثر اوقات، فرد را مورد مقايسه قرار ميدهند و حتي دست به تنبيه فرزند خود ميزنند، اين والدين به هيجانات كودك خود پاسخ نميدهند.
وي ادامه داد: والديني كه نميتوانند يك ارتباط سالم و امن با فرزندان خود برقرار كنند، باعث به وجود آمدن دلبستگي ناايمن در كودك ميشود و ممكن است باعث ايجاد بيماريهاي رواني در كودك شود، اين افراد در بزرگسالي به روابط امن و ايمن كمتر اهميت ميدهند، وقتي كه فرد در دوران كودكي دائماً از سوي والدين خود مورد انتقاد قرار ميگيرد احساس ميكند كه فردي ناقص است.
روانشناس باليني افزود: والدين بايد نيازهاي بنيادين كودك خود را بشناسند و سعي كنند اين نيازها را به صورت درست برآورده كنند، اولين نيازي كه وجود دارد، امنيت است. كودك براي مراقبت بايد بتواند به فردي قابل اعتماد تكيه كند و مكاني امن براي تحول، زندگي و رشد داشته باشد.
وي گفت: دومين نياز ارتباط است. كودك بايد احساس كند با ديگران رابطه دارد و ميتواند تجارب افكار و احساسات خود را با آنها در ميان بگذارد.
اين روانشناس باليني تصريح كرد: سومين نياز خودگرداني يا استقلال است، كودك بايد محيط امن و بيخطر داشته باشد تا در سايه اين محيط بتواند جهان پيرامون خود را كاوش كند و درباره آن جهان بياموزد، هدف نهايي بالندگي يا تبديل شدن آنها به افراد بزرگسال خردمند است. براي اينكه كودك رفته رفته به افراد بزرگسال خودگردان تبديل شود، مراقبان بايد آهسته و پيوسته به آنها امكان جدا شدن از خودشان را ياد بدهند.
رستمي عنوان كرد: چهارمين نياز خود ارزشمندي است. كودكان بايد به اندازه كافي از احساس ارزشمندي برخوردار باشند، بايد براي كودكان ارزش قائل شد. پنجمين نياز ابراز وجود است. بايد ابراز عقايد و احساسات را به كودك آموخت و كودك را به انجام آن ترغيب نمود. همچنين محدوديت واقعبينانه نيز يك نياز ديگر است. كودك براي داشتن زندگي اجتماعي نيازمند آموختن قوانين خاصي است. آنها بايد بدانند چه زماني خودگرداني يا ابراز وجود را در هنگام برخورد با ديگران تحت كنترل درآورند و بايد بتوانند از عهده انجام اين كار برآيند.
اين روانشناس گفت: فرزندان ما بايد ياد بگيرند كه تحمل ناكامي را داشته باشند، عدم برآورده شدن اين نيازها، منجر به شكلگيري يك سري اختلالات و طرحوارههاي ناسازگار در شخص ميشود و همزمان راهبردهاي ناكارآمدي را در زندگي انتخاب ميكند.
رستمي افزود: والديني كه معيارهاي سختگيرانه و تنبيهگر دارند، آسيبهاي جدي به فرزندان خود وارد ميكنند، اينكه چه طرحوارهاي در فرد به وجود ميآيد بستگي به خلق و خوي طرف مقابل دارد. بعضي وقتها اين سختگيريها و سرزنشها در شخص يك احساس نقص به وجود ميآورد و تلهاي در ذهن افراد به وجود ميآيد و فرد در آن گير ميكند. شخص فكر ميكند ناقص است و اكثراً دچار يك شرم و خجالت است و اعتماد به نفس پاييني دارد اينها در روابط بزرگسالي آنها تاثير زيادي خواهد داشت.
اين روانشناس باليني تصريح كرد: بدرفتاري والدين يا سرزنش، تنبيه، مقايسه كردن ميتواند در شخص يك بياعتمادي ايجاد كند، والدين سلطهگر به فرزندان خود اجازه نميدهند كه آنها به خودگرداني برسند. افراط و تفريط در حمايت از كودك منجر به بروز مشكلاتي در حوزه خودگرداني كودك ميشود، والدين اين گروه از افراد، اغلب به اعتماد به نفس كودك خود لطمه ميزنند.
رستمي خاطر نشان كرد: اين افراد نميتوانند زندگي خود را بدون دريافت كمك مديريت كنند. آنها نميتوانند براي خودشان اهداف مشخصي در نظر بگيرند و در مهارتهاي مورد نياز تبحر پيدا كنند. اين افراد در بزرگسالي نميتوانند توانايي كسب درآمد، قضاوت درست، به عهده گرفتن وظايف جديد و تصميم گيري درست را داشته باشند. پس والدين بايد ياد بگيرند در عين حمايت كردن و ايجاد امنيت به خودگرداني و استقلال فرزندان خود نيز اهميت دهند.