ازمنظری دیگر واگویه ای اززبان مادر شهید مدافع حرم
برای هزارمین بار نگاهت می کنم .
یادت می آید نشستن برطاقچه ی اتاق را چقدر دوست داشتی؟
می نشستی و دستهای کودکانه ات را باز کرده اراده ی پرش داشتی و آن گاه به آغوشم می پریدی، وازشوق چنین پرش و پروازی خنده ای نمکین برپهنای صورت زیبایت نقش می بست ،ودل مرا تا بلندای خوشی ورضایت می برد.
اکنون نیز نشسته ای بر طاقچه ی همان اتاق ، اما این بار در قاب عکس ...قصد واراده ات را عملی کردی
این بارنیز پریدی اما نه درآغوش مادرکه به آغوش امن و امان الهی .
با همان خنده ی نمکینت که این باربرپهنای صورت مردانه ات نقش بسته بود .
این بار نیز خنده ی زیبایت دل مرا بُرد ولی نه تا بلندای خوشی ورضایت ..
که تا بلندای تسلیم و ارادت ..
هنوز طنین صدای مردانه ات گاه ِرفتن در گوشم می پیچد :
مادر دعایم کن ...
ومن می دانستم که دعایت ازمن ، دل کندن از توست.
توبال پرواز گشودی ورفتی و من بارمصیبت بردوش کشیدم و ماندم.
مصیبت سنگین است وکمرشکن .....همه می دانند
تلخیش , سختیش , حزن واندوه ش , دردش ورنجش و..
نمی توان هیچ چیزش راحاشا کرد...
اما توآموختی به من که نگاهم به راهت چگونه باشد..
آری فرزندم این بار نیز تو آموزگار من بودی
وازمنظری دیگردیدم آنگونه که آموختی یم.
دیدم...در روزی که چشن پرواز تو بود .همه به استقبالت آمده بودند وبه بدرقه ات .
زیباییش,عظمتش,حُسنش,شکوهش.. باورکردنی نبود
در همراهی و همدردی سراسری مردم.... زیبایی موج می زد.
دربرپایی مجالس دعاخوانی وذکروتوسل به نیت تو و صبر من عظمت قدعلم می کرد.
ودراهداء شاخه های معطرگل سرخ نثار پیکرنشسته بر شانه های مردم ،حُسن جاری بود.
درقرق شبکه های اینترنتی به مدت چندروز باانتشارپیام های همدردی وهمبستگی وتاسف وتأثر وتسلیت.
درحضور جوانان عاشق وکم سن وسال همچون خودت ،شکوه راست قامت گشت.
وهرجا نگاه می کردم این تو بودی در کنارم چون کوهی ایستاده.
چنین بود که :
دل موج می زد ازوجوددریای پرخروش همدلی ها.
دل غمزده,جان می گرفت از پُرشدن فضای خانه های تمامی ایرانی ها ، از تکرارقصه ی جوانمردی ، ایثاروفداکاری تو.
حال رفته, احسن الحال می شد از این همه همکاری ومساعدت همگانی.
زبان گویا می شد از سرودن شعر شور و شعور .
چشم، عظمت درنگاهش نقش می بست ازشوق دیدن چشمان منتظر ونگران تمامی هموطنان .
و زبان شاکر می شد ازلطف بی پایان الهی در نزدیک شدن دلها ، یکی شدن جانها و مشت شدن دستها واستوارماندن گام ها
فرزندم....
توگویی تکثیر شده بودی ...
آمدی محکم تر وپرصلابت تر از دفعات قبل
دوباره مرا در آغوش کشیدی ، و بردستانم بوسه ی مهر زد ی ، واین بار نیز برای آرامش ،امنیت ،وصلابت دوستان ویارانت و
هموطنان وهم کیشانت
و همه ی مظلومان وستم دیده گان جهان ....
اذن رفتن طلبیدی.....
توسط: مریم مفتوح
|